اللهم عجل لولیک الفرج

قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: وَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برترین عبادت انتظار فرج است.

اللهم عجل لولیک الفرج

قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: وَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برترین عبادت انتظار فرج است.

اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا ما را موثر در ظهور امام زمان عج قرار بده
(آمین یا رب العالمین)


از بهر دیدن تو گیرد دلم بهانه

بر هر دری زنم تا یابم ز تو نشانه

در جستجویت ای گل آواره گشته ام من

گو در کدام گلستان کردی تو آشیانه

ای آشنای دردم بنگر تو روی زردم

منما ز خویش تردم ای در کرم یگانه

بنگر که از فراقت،از درد اشتیاقت

دیگر نمانده طاقت ای منجی زمانه

ای مژده رهایی مردم من از جدایی

کی چهره می نمایی زان ملک بی نشانه




عمرو بن عاص به معاویه گفت: حسن مردى است که از سخنرانى عاجز است، اگر او بر بالای منبر برود و مردم به او نگاه کنند خجل می ‏شود و سخن خود را قطع می کند.

مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف بحار الانوار (جلد 44 ص 88، ترجمه محمد جواد نجفی) به نقل از کتاب الخرائج و الجرائح روایت می کند که (در مجلسی که امام حسن و معاویه و جمعی از مردم حضور داشتند) عمرو بن عاص به معاویه گفت: حسن مردى است که از سخنرانى عاجز است، اگر او بر بالای منبر برود و مردم به او نگاه کنند خجل مى‏شود و سخن خود را قطع می کند. کاش می گفتى او سخنرانى‏ مى‏کرد. معاویه به امام حسن گفت: کاش بر بالای منبر رفته و ما را موعظه می کردى. امام حسن علیه السّلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خداى را به جا آورد فرمود:
   هر کسى مرا می شناسد که می شناسد، هر کس که مرا نمى‏ شناسد بداند که من حسن ابن على و پسر سیده زنان یعنى فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هستم. منم پسر رسول خدا، منم پسر نبى اللّه، منم پسر نور درخشنده، منم پسر بشارت دهنده و انذار کننده، منم پسر آن کسى که به عنوان رحمتی براى جهانیان فرستاده شد، منم پسر آن کسى که بر جن و انس مبعوث شده، منم پسر آن که بعد از پیامبر اسلام بهترین خلق خدا است، منم پسر صاحب فضایل و مناقب، منم پسر صاحب معجزات و دلایل، منم پسر امیر المؤمنین، منم آن کسى که حقم از دست رفته، من یکى از دو بزرگ جوانان اهل بهشت هستم، منم که پسر رکن و مقام هستم، منم پسر مکه و منا، منم پسر مشعر و عرفات.
  معاویه که انتظار چنین سخنرانى ای را از امام علیه السّلام نمی برد، خشمگین شد و به آن حضرت گفت: اوصاف رطب (خرما) را شرح بده، این گونه سخنان را رها کن. فرمود: رطب را باد بارور می کند، گرما آن را می پزد و خنکى شب آن را نیکو می کند.
سپس ادامه داد: منم پسر آن شفیعى که اطاعتش واجب است، منم پسر آن کسى که ملائکه در رکابش می جنگیدند، منم پسر آن کسى که قریش در مقابل وى خشوع می کردند، منم پسر امام مردم، من پسر محمّد صلّى اللّه علیه و آله هستم.
   معاویه ترسید که مبادا مردم بدین وسیله دست به آشوب بزنند لذا گفت: یا ابا محمّد پایین بیا! کافی است. وقتى آن حضرت فرود آمد، معاویه به وى گفت: من گمان می کردم تو بعدا خلیفه خواهى شد، ولى تو کجا و مقام خلافت کجا! امام حسن فرمود: خلیفه کسى است که احکام قرآن و سنت رسول را رواج دهد، خلیفه کسى نیست که ظلم و ستم را ترویج و سنت رسول را تعطیل نماید، دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد، مدت اندکى خلافتى به دست بیاورد و بهره‏مند شود، آنگاه لذت آن قطع شده و مسئولیت آن باقى بماند.    
   نوجوانى از بنى امیه که در آن مجلس حضور داشت سخنانى زشت و ناروا به امام حسن گفت و از دشنام و ناسزا گفتن به آن بزرگوار و حضرت علی علیه السّلام از حد تجاوز نمود. امام حسن علیه السّلام او را نفرین کرد و گفت: پروردگارا! او را به زن تبدیل کن تا عبرت بگیرد! وقتى آن جوان اموى متوجه خود شد دید زن شده و خداى توانا آلت مردانگی وى را به آلت زن مبدل نموده و ریش وى فرو ریخته است! آنگاه امام حسن علیه السّلام به وى فرمود: برخیز و کناره‏گیرى کن، تو را با مجالس مردان چه کار!؟ زیرا تو زن هستی.
   امام حسن علیه السّلام پس از اینکه یک ساعت صبر کرد، لباس خود را تکان داد و برخاست که خارج شود؛ عمرو بن عاص به آن حضرت گفت: بنشین تا من در مورد مسائلى از تو سؤال کنم. امام حسن علیه السّلام فرمود: هر چه به نظرت می رسد بپرس! گفت: مرا از معنای کرم و نجدة و مروئه آگاه کن. فرمود: کرم آن است که انسان کارهاى نیکو را بدون توقع انجام دهد و قبل از آن که چیزى از او بخواهند عطا کند. معنى نجدة آن است که انسان از محارم‏ خود دفاع، و در همه جا در مقابل سختی ها و ناملایمات صبر نماید. معنى مروئه این است که مرد دین و آیین خود را حفظ کند و خود را از پلیدی ها بر کنار و براى ادای حقوق قیام و صلح را گسترش دهد. آنگاه خارج شد.
   معاویه، عمرو بن عاص را ملامت کرد و گفت: تو اهل شام را فاسد کردی! عمرو گفت: این مطلب را از من داشته باش که محبت اهل شام به تو به خاطر ایمان و دین تو نیست بلکه تو را تنها از این لحاظ دوست دارند که از دنیاى تو بهره‏مند شوند، زیرا که هم شمشیر و هم مال دنیا در دست تو است.
پس از این جریان، داستان آن جوان اموى شایع شد، همسر او به حضور امام حسن آمد و شروع به گریه و زارى نمود، امام علیه السّلام به وى ترحم کرده و دعا نمود تا آن شخص به حالت اولیه بازگشت.


منبع : خبرگزاری مشرق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی