اللهم عجل لولیک الفرج

قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: وَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برترین عبادت انتظار فرج است.

اللهم عجل لولیک الفرج

قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: وَ اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برترین عبادت انتظار فرج است.

اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا ما را موثر در ظهور امام زمان عج قرار بده
(آمین یا رب العالمین)


از بهر دیدن تو گیرد دلم بهانه

بر هر دری زنم تا یابم ز تو نشانه

در جستجویت ای گل آواره گشته ام من

گو در کدام گلستان کردی تو آشیانه

ای آشنای دردم بنگر تو روی زردم

منما ز خویش تردم ای در کرم یگانه

بنگر که از فراقت،از درد اشتیاقت

دیگر نمانده طاقت ای منجی زمانه

ای مژده رهایی مردم من از جدایی

کی چهره می نمایی زان ملک بی نشانه

۳۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Shia Iran» ثبت شده است

دانلود سخنرانی استاد رائفی مراسم عزاداری ظهر روز شهادت حضرت زهرا(س)

سید حبیب رضایی | پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ب.ظ



دریافت سخنرانی استاد رائفی پور 4 فروردین1394ظهر روز شهادت حضرت زهرا(س)


لینک دریافت فایل صوتی سخنرانی استاد رائفی پور با دو کیفیت


دریافت سخنرانی استاد رائفی پور-63دقیقه- حجم11مگابایت


دریافت سخنرانی استاد رائفی پور-63دقیقه- حجم37مگابایت

منبع : سایت مصاف masaf.ir

  • سید حبیب رضایی

دانلود سخنرانی استاد رائفی پور در هیئت عشاق الحسین (ع)

سید حبیب رضایی | شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۱۶ ب.ظ



دانلود سخنرانی استاد رائفی پور13فروردین94 وفات حضرت ام البنین(س)


دریافت صوتها به دو کیفیت


دانلود سخنرانی استاد رائفی پور-73دقیقه- حجم12.58مگابایت


دانلود سخنرانی استاد رائفی پور-73دقیقه- حجم41.72مگابایت


  • سید حبیب رضایی

دانلود سخنرانی استاد رائفی پور مراسم دعای ندبه اسفند 93

سید حبیب رضایی | شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ



دانلود سخنرانی استاد رائفی پور-مراسم دعای ندبه مهدیه کرج-جمعه، 29 اسفند 1393


دریافت صوت ها با دو کیفیت


دانلود سخنرانی استاد رائفی پور-دعای ندبه مهدیه کرج- 62دقیقه-10.6مگابایت


دانلود سخنرانی استاد رائفی پور-دعای ندبه مهدیه کرج- 62دقیقه-35مگابایت



  • سید حبیب رضایی

راز طول عمر امام زمان(عج) به روایت حجت‌الاسلام قرائتی

سید حبیب رضایی | جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ق.ظ



اگر یک روزنامه‏ خارجى گفته باشد که یک ماهى در اقیانوس پیدا شده است که 3 میلیون سال عمر دارد، مردم فوراً باور می‌کنند، اما اگر 150 حدیث داشته باشیم که امام زمان(عج) زنده است و 1300 سال عمر دارد، مى‏‌گوید: از نظر علمى نمى‌‏شود!

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی رئیس ستاد اقامه نماز در ذیل آیه 14 سوره عنکبوت درباره طول عمر امام زمان(عج) می‌نویسد:

«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»­

و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس در میان آنان هزار سال، به استثناى پنجاه سال، درنگ کرد-ولى جز اندکى از مردم به سخن او گوش ندادند- پس طوفان (قهر خداوند) آنان را در حالى ­که ستمگر بودند، فرا گرفت.

نکته‌ها:

1. قرآن، با بیان عمر طولانى انسان­‌های گذشته، آن را امری ممکن و شدنی خوانده است.«أَلْفَ سَنَةٍ»

2. تنها پیامبرى که مدت رسالتش در قرآن بیان شده، حضرت نوح(ع) است، البته 950 سال، مدت رسالت آن حضرت تا زمان طوفان است، اما مدت پیامبری ایشان پس از طوفان و سال­‌های عمرش بیان نشده است.

3. عمر طولانى دادن به بشر، برای خداوند محال نیست؛ همان­گونه که او حضرت مهدى(عج) را قرن‌ها زنده نگه داشته تا حکومت عدل جهانى را بر پا کند، گر چه جسم تمام مردم پس از کهولت سن فرسوده می‌­شود، ولى آن حضرت به گفته بزرگان دین، همچنان در چهره انسان چهل­‌ ساله ثابت است و این جاى تعجب نیست.

در صورت همه‏ ما، موى ابرو و مژه ده‌‏ها سال ثابت است، در صورتى که موى سر و صورت همواره در حال تغییر و تحول است، با آنکه آب و غذا و هوا و محل هر دو مو، یکى است. آرى! خداوند می‌‏تواند انسانى را ثابت و دیگران را متغیر قرار دهد.

4. گاهی پرسیده می‌شود که چگونه عمر بیش از هزار سال حضرت مهدى(عج) را باور کنیم؟ 

پاسخ آن است که در آیه‏ 259 سوره‏ بقره مى‏‌خوانیم: شخصى ـ که به گفته‏ روایات و تفاسیر، عُزیر نام داشت ـ از کنار یک آبادى عبور می­‌کرد که دیوارهاى آن بر روى سقف‏هایش فرو ریخته بود و مشخص بود که مدتی طولانى از مرگ ساکنین آن­جا و زمان تخریبش می‌‌گذرد، با خود گفت: «خداوند چگونه ساکنین اینجا را پس از مرگشان زنده مى‌‏کند؟».

خداوند در همان لحظه جان او را گرفت و پس از صد سال زنده کرد و به او گفت: «چقدر درنگ کردى؟»، گفت: «یک روز یا بخشى از یک روز!»، خداوند فرمود: «نه؛ بلکه صد سال است که در اینجا مانده‏اى، به غذا و نوشیدنى خود که همراه داشتى، نگاه کن که با گذشت سال­ها تغییر نکرده است، به الاغ خود نگاه کن که هیچ اثرى از آن باقى نمانده است، ما زنده شدن تو را نشانه و حجتى براى مردم قرار مى‏‌دهیم، اکنون به استخوان‏هاى الاغ مرده خود بنگر و ببین که چگونه آن­ها را به هم پیوند مى‏‌دهیم و بر آن­‌ها گوشت مى‏‌پوشانیم و زندگى دوباره به آن مى‌­بخشیم‏».

بنابراین آیه، غذا و نوشیدنى به مدت صد سال تغییر نکرد، در حالى ­که به طور طبیعى می­‌بایست پس از چند روز فاسد مى‏شد، صد سال برابر 5200 هفته است و خداوند غذایى که فقط یک هفته سالم می­‌ماند را 5200 برابر عمر طبیعى‏‌اش سالم نگاه داشت، اکنون به سراغ عمر امام زمان(عج) مى‌‏رویم که هنوز حتى به حد 20 برابر عمر طبیعى نرسیده است، بنابراین نه دلیل عقلى بر محدود کردن عمر انسان داریم و نه عمر طولانى، چیز محالى است.

از طرفى تعجب ما از طولانى بودن عمر به خاطر مقایسه آن با خودمان و قدرت محدود خودمان است، در حالی ­که نمونه‏‌هاى دیگرى از طول عمر نیز در تاریخ و طبیعت وجود دارد؛ از جمله: مدت رسالت حضرت نوح(ع) 950 سال، اصحاب کهف و خواب چند صدساله آن­ها، عمر چندین هزارساله نوعى ماهى و برخى از درختان و... . آرى! خداوندى که به استخوان، قدرت شنیدن و به پیه چشم، قدرت دیدن مى‌‏دهد، مى‏‌تواند عمر انسان را نیز طولانى کند.

متأسفانه برخی در پذیرفتن مسائل منطقی دین، دیرباور هستند، اگر یک روزنامه‏ خارجى گفته باشد که یک ماهى در اقیانوس اطلس پیدا شده است که سه میلیون سال عمر دارد، فوراً باور می‌کنند، اما اگر 150 حدیث داشته باشیم که امام زمان(عج) زنده است و هزار و سیصد سال عمر دارد، مى‏‌گوید: از نظر علمى نمى‌‏شود!

منبع : خبرگزاری فارس



  • سید حبیب رضایی

اسناد هجوم به خانه وحی- بخش سوم

سید حبیب رضایی | پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ


در مقاله پیش رو، به بررسی اسناد «مسعودی شافعی»، «ابن عبد ربّه»، «ابن عبد البر قرطبی»، «مقاتل بن عطیة»، «ابی الفداء»، «صفدی » و ... خواهیم پرداخت. 


6 . مسعودی شافعی (345هـ) :

فهجموا علیه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه کرهاً ، وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً .

اثبات الوصیة ، ص143.

به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید .

تقی الدین سبکی در کتاب الطبقات الشافعیة نام او را در زمره علمای شافعی مذهب می آورد ؛ از این رو ،‌اشکال شیعه بودن وی مردود است .

الطبقات الشافعیة ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احیاء الکتب العربیة .

7 . ابن عبد ربّه (463هـ) :

ابن عبد ربّه در العقد الفرید می‌نویسد :

الذین تخلّفوا عن بیعة أبی بکر: علىّ والعباس، والزبیر، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبیر فقعدوا فى بیت فاطمة حتّى بعث الیهم أبو بکر عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت: یابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة فخرج علی حتى دخل على أبی بکر .

العقد الفرید، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .

ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خوددارى کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشى که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(علیها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حرکت کرد. فاطمه(علیها السلام)گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر این که به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید ... .

8 . ابن عبد البر قرطبی (368 -463هـ) :

ابن عبدالبر قرطبى می گوید :

 فقالت لهم: إن عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها

 الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج8، ص572 .

پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد .

9 . مقاتل بن عطیة (505هـ) :

ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(علیها السلام) و احرق باب الدار .

الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه ، ص160 و 161 که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ .
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد ... .

10 . ابی الفداء (732هـ) :

وی در تاریخش می‌نویسد :

ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلى علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار على أن یضرم الدار فلقیته فاطمة رضی الله عنها وقالت إلى أین یا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فیما دخل فیه الأمة فخرج حتى أتى أبا بکر فبایعه .

وکذا نقله القاضی جمال الدین بن واصل وأسنده إلی ابن عبد ربّه المغربی .

تاریخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسینیة .

ابو بکر عمر را به نزد علی و همراهیان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ایشان جنگ بنما . پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه علیها السلام او را دید و گفت به کجا می روی ای فرزند خطاب . آیا آمده ای که خانه ما را به آتش بکشی؟ گفت آری مگر اینکه همان کاری را بنمایید که مردم کردند . پس علی بیرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وی بیعت نمود.

11 . صفدی (764هـ) :

انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.

الوافى بالوفیات ، ج5 ، ص347 .

عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ضربه ای زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد .

12 . ابن حجر عسقلانی (852هـ) و شمس الدین ذهبی (748هـ ):

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان و ذهبی در میزان الإعتدال می‌نویسند :

إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.

لسان المیزان ، ج1 ، ص268.

عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید .

البته ابن حجر ، این روایت را به دلیل وجود ابن أبی دارم در سند آن و به بهانه رافضی بودن وی رد می‌کند ؛ در حالی ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، وی را این گونه معرفی می‌کند :

349 - ابن أبی دارم * الامام الحافظ الفاضل ، أبو بکر أحمد بن محمد السری بن یحیى بن السری بن أبی دارم .

سیر اعلام النبلاء ، ج15 ، ص576 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبی دارم .

ذهبی در جای دیگر می نویسد :

کان موصوفا بالحفظ والمعرفة إلا أنه یترفض .

سیر اعلام النبلاء ، ج15 ، ص577 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبی دارم .

ذهبی در جای دیگر می گوید :

وقال محمد بن حماد الحافظ ، کان مستقیم الامر عامة دهره .

سیر اعلام النبلاء ، ج15 ، ص 578 ، رقم 349 ، ترجمه ابن أبی دارم .

ذهبی در میزان الإعتدال می گوید :

وقال محمد بن أحمد بن حماد الکوفی الحافظ - بعد أن أرخ موته : کان مستقیم الامر عامة دهره .

میزان الإعتدال ج1 ، ص 139 ، رقم 552 ، ترجمه  أحمد بن محمد  بن السرى بن یحیى بن أبی دارم المحدث . أبو بکر الکوفی ؛ لسان المیزان ـ ابن حجر عسقلانی ، رقم  824 ، ترجمه احمد بن محمد بن السرى بن یحیى بن أبی دارم المحدث أبو بکر الکوفی .

هر چند که ذهبی نیز در ادامه وی را به همان دلیل رافضی بودن و نقل همین روایت و برخی روایات دیگر در مذمت خلفاء ، مذمت می‌کند و حتی به وی این چنین فحاشی می‌کند :

شیخ ضال معثر .

پیرمردی گمراه و خطا کار!!!

اما آیا رافضی بودن یک راوی می‌تواند دلیل بر عدم وثاقت وی باشد ؟

و آیا به مجرد رافضی بودن می توان روایت فردی را کنار زد و باطل قلمداد نمود ؟ اگر اینگونه باشد باید اهل سنت بر تعداد زیادی از روایات صحاح سته خط بطلان بکشند زیرا مؤلفین صحاح سته در موارد بسیاری از رافضه حدیث نقل نموده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:

1- عبید الله بن موسی : ذهبی در مورد این فرد می گوید :

کان معروفا بالرفض .

به رافضی بودن معروف بود .

سیر أعلام النبلاء ج 9 ، ص 556 ، ترجمه عبید الله بن موسی ، رقم 215 .

و در جای دیگر می گوید :

وحدیثه فی الکتب الستة .

احادیث او در کتب صحاح سته موجود است .

سیر أعلام النبلاء ج 9 ، ص 555 ، ترجمه عبید الله بن موسی ، رقم 215 .

مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید تمامی صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند .

2- جعفر بن سلیمان الضبعی ( علمای اهل سنت ایشان را رافضی و از شیعیان غالی می دانند )

خطیب بغدادی از یزید بن زریع نقل می کند که می گفت :

فان جعفر بن سلیمان رافضی .

تاریخ بغداد ج5 ، ص 372 ، ذیل ترجمه أحمد بن المقدام بن سلیمان بن الأشعث بن أسلم بن سوید بن الأسود بن ربیعة بن سنان أبو الأشعث العجلی البصری ، رقم 2925
مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید : بخاری در کتاب الأدب المفرد و بقیه نویسندگان صحاح یعنی ( مسلم - أبو داود - الترمذی - النسائی - ابن ماجه ) در کتب صحاحشان از این شخص روایت نقل کرده اند .

تهذیب الکمال ج 5 ، ص 43 ، ترجمه جعفر بن سلیمان الضبعی ، رقم 943 .

3- بد الملک بن أعین الکوفی

مزی نویسنده تهذیب الکمال می گوید تمامی صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده اند .

تهذیب الکمال ج 18 ، ص 282 ، ترجمه عبد الملک بن أعین الکوفی ، رقم 3514 .

مزی به نقل از سفیان می گوید : او رافضی است :

عن سفیان : حدثنا عبد الملک بن أعین شیعی کان عندنا رافضی صاحب رأی .

تهذیب الکمال ج 18 ، ص 283 ، ترجمه عبد الملک بن أعین الکوفی ، رقم 3514 .

قال علی بن المدینی : « لو ترکت أهل البصرة لحال القدر ، ولو ترکت أهل الکوفة لذلک الرأی ، یعنی التشیع ، خربت الکتب »

اگر بصریان را به خاطر قدری بودن و کوفیان را به خاطر نظرشان ( شیعه بودن ) رها کنی ، همه کتاب ها را نابود کرده ای .

بعد در توضیح سخن علی بن مدینی می‌گوید :

قوله : خربت الکتب ، یعنی لذهب الحدیث .

الکفایة فی علم الروایة ، ص157 ، رقم 338 .

کتاب ها را نابود کرده ای یعنی همه احادیث از بین می رود .

و نیز در جای دیگر می‌نویسد :

وسئل عن الفضل بن محمد الشعرانی ، فقال : صدوق فی الروایة إلا أنه کان من الغالین فی التشیع ، قیل له : فقد حدثت عنه فی الصحیح ، فقال : لأن کتاب أستاذی ملآن من حدیث الشیعة یعنی مسلم بن الحجاج » .

الکفایة فی علم الروایة ، ص195 ، رقم 349 .

از او در مورد فضل بن محمد شعرانی سوال شد ؛ پس گفت : در روایت راستگوست ، اما اشکالی که دارد این است که در مورد تشیع زیاده روی می کند ؛ به او گفتند : در صحیح از وی روایت کرده اید .

گفت : کتاب استادم پر از روایات شیعه است ( یعنی کتاب صحیح مسلم)!!!

بخش اول مقاله اثبات هجوم به خانه وحی در کیب اهل سنت

بخش دوم مقاله اثبات هجوم به خانه وحی در کیب اهل سنت

منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج) و سایت masaf.ir


  • سید حبیب رضایی

اسناد هجوم به خانه وحی- بخش دوم

سید حبیب رضایی | پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۳۱ ب.ظ


در بخش اول مقاله پیش رو، به بررسی اسناد «امام جوینی» و «ابن أبی شیبه» پرداختیم. در این بخش به بررسی اسناد «علامه بلاذری» خواهیم پرداخت. 


3 . علامه بلاذری (270هـ) :

إن أبابکر آرسل إلی علی یرید البیعة ، فلم یبایع ، فجاء عمر و معه فتیلة . فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة : یابن الخطاب ! أتراک محرّقا علیّ بابی ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک .

انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.

ابوبکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون على(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچى کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد ، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى که مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم تر مى سازد .

بررسی سند روایت :

بلاذری ، روایت را با این سند نقل می‌کند :

المدائنی، عن مسلمة بن محارب، عن سلیمان التیمی وعن ابن عون : أن أبابکر ...

مدائنی :

ذهبی در باره وی می‌نویسد‌:

المدائنی * العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الله بن أبی سیف المدائنی الاخباری . نزل بغداد ، وصنف التصانیف ، وکان عجبا فی معرفة السیر والمغازی والأنساب وأیام العرب ، مصدقا فیما ینقله ، عالی الاسناد .

 در ادامه از قول یحی بن معین می‌نویسد :

قال یحیى : ثقة ثقة ثقة .( قال احمد بن أبی خثیمة) سألت أبی : من هذا ؟ قال : هذا المدائنی .

یحیى بن مَعین در مورد او سه بار گفت : او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است . احمد بن أبی خثیمة می گوید : از پدرم پرسیدم نام این شخصی که یحیی بن مَعین در مورد او این مطلب را گفت ، چیست : پدرم گفت : نام او مدائنی است .

و نیز نقل می‌کند :

وکان عالما بالفتوح والمغازی والشعر ، صدوقا فی ذلک .

سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 10 - ص 401

أبو الحسن مدائنی (از علمای تاریخ بود) وعالم به جنگ ها و غزوه ها و شعر بود (ودر این زمینه اطلاعات کافی داشت) و در مورد این مسائل در زمره راستگویان به شمار می رفت .

و ابن حجر می‌نویسد :

قال أبو قلابة: حدثت أبا عاصم النبیل بحدیث فقال عمن هذا قلت: لیس له إسناد ولکن حدثنیه أبو الحسن المدائنی قال لی سبحان الله أبو الحسن أستاذ . ( إسناد )

لسان المیزان، ج 5 ، ص 82 ، ذیل ترجمه علی بن محمد ، أبوالحسن المدائنی الاخباری ، رقم 5945.

أبو قلابة می گوید: حدیث را برای أبا عاصم النبیل خواندم ، ابا عاصم گفت : این حدیث را از چه کسی شنیده ای؟ گفتم سندش نزد من نیست ولکن این حدیث را أبو الحسن مدائنی برایم نقل نموده است و از او شنیده ام أبا عاصم گفت : پاک و منزه است خدا ،أبو الحسن مدائنی استاد در علم حدیث است .

در بعضی نسخه ها به جای کلمه استاد ، إسناد آمده است در این صورت معنای عبارت اینگونه می شود : أبو الحسن مدائنی خودش سند است و همین که او این روایت را نقل نموده کافی است .

وقال أبو جعفر الطبری کان عالماً بأیام الناس صدوقاً فی ذلک .

لسان المیزان، ج 5 ، ص 82 ، ذیل ترجمه علی بن محمد ، أبوالحسن المدائنی الاخباری ، رقم 5945.

أبو جعفر طبری می گوید : عالم به تاریخ بود و از راستگویان بود .

مسلمة بن محارب :

ابن حبان او را در کتاب الثقات توثیق نموده است ؛ از این رو ، اشکال مجهول بودن این شخص ، مردود است .

الثقات ـ ابن حبان ـ ج7، ص 490 .

سلیمان التِیْمی :

مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد :

قال الربیع بن یحیى عن شعبة ما رأیت أحدا أصدق من سلیمان التیمی کان إذا حدث عن النبی صلى الله علیه وسلم تغیر لونه .

تهذیب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ،أبو المعتمر البصری ، رقم 2531و الجرح والتعدیل: ج4 ، ص 124 ترجمة سلیمان التیمی ، رقم 539 .

ربیع بن یحیی از شعبة بن حجاج نقل می کند که می گفت :‌ احدی را راستگوتر از سلیمان التِیْمی ندیدم ، هر وقت حدیثی از پیامبر اکرم نقل می نمود رنگش (صورتش) تغییر می کرد .

قال أبو بحر البکراوی عن شعبة شک ابن عون وسلیمان التیمی یقین.

تهذیب التهذیب ج 4، ص 176، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341 ؛ تهذیب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ،أبو المعتمر البصری ، رقم 2531.

أبوبحرالبکراوی ازشعبة بن حجاج نقل می کند که می گفت:‌ شک سلیمان التِیْمی وابن عون بِسان یقین است .

وقال عبدالله بن احمد عن أبیه ثقة .

تهذیب التهذیب ج 4، ص 176، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341

عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل می کند که می گفت : سلیمان التیمی‌ فردی مورد وثوق و اعتماد است .

قال ابن معین والنسائی ثقة .

تهذیب التهذیب ج 4، ص 176، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341؛ تهذیب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ،أبو المعتمر البصری ، رقم 2531.

یحیی بن معین و نَسائی نیز او را ثقه و مورد اطمینان می دانند .

قال العجلى تابعی ثقة فکان من خیار أهل البصرة .
معرفة الثقات ج 1، ص 430، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 670 ؛ تهذیب التهذیب ج 4، ص 176، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341؛تهذیب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ،أبو المعتمر البصری ، رقم 2531.

عِجلی (از علمای رجالی اهل سنت) در مورد او می گوید : او از طبقه تابعین است و فردی مورد وثوق است و از بهترین افراد (وعلمای) اهل بصره است .

محمد بن سعد صاحب کتاب الطبقات الکبری در مورد سلیمان التیمی می گوید :

کان ثقة کثیر الحدیث وکان من العباد المجتهدین وکان یصلی اللیل کله یصلی الغداة بوضوء عشاء الآخرة .

الطبقات الکبری ـ ابن سعد ـ ج7 ، ص 188، ترجمه سلیمان التیمی ، رقم 3198، چاپ دار الکتب العلمیة ـ بیروت .

او فردی مورد وثوق است ، احادیث بسیار زیادی نقل کرده است و از عابدین و مجتهدین بود ، تمامی شب را به نماز خواندن می گذراند و نماز صبحش را با وضوی نماز عشاء شب گذشته اش می خواند .

قال الثوری حفاظ البصرة ثلاثة فذکره فیهم .

تهذیب التهذیب ج 4، ص 176، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341 و تهذیب الکمال ج 12، ص9 ، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ،أبو المعتمر البصری ، رقم 2531و الجرح والتعدیل: ج4 ، ص 124، ترجمة سلیمان التیمی ، رقم 539 .

از سفیان الثوری نقل می کنند که می گفت :‌ حفاظ (حدیث) در بصره سه نفرند ، و سلیمان التیمی را یکی از آن افراد می‌ دانست .

قال ابن المدینی عن یحیى ما جلست إلى رجل اخوف لله منه .

تهذیب التهذیب ج 4، ص 176، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341 و تهذیب الکمال ج 12، ص9 ، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، أبو المعتمر البصری ، رقم 2531.

علی بن المدینی از یحیى (بن سعید قطان) نقل می کند که می گفت :‌ درکنار هیچ مردی خداترس تر از سلیمان التیمی ننشستم . ( کنایه از اینکه سلیمان التیمی بسیار خداترس بود و من خداترس تر از او ندیدم ) .

قال محمد بن علی الوراق عن أحمد بن حنبل کان یحیى بن سعید یثنی على التیمی وکان عنده عن أنس أربعة عشر حدیثا ولم یکن یذکر اخباره.

تهذیب التهذیب ج 4، ص 176، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341؛تهذیب الکمال ج 12، ص11 ، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ،أبو المعتمر البصری ، رقم 2531.

محمد بن علی الوراق از أحمد بن حنبل نقل می کند که می‌ گفت : یحیى بن سعید (قطان) سلیمان التیمی را مدح و ثناء می کرد و می گفت ، 14 روایت از انس بن مالک نزد سلیمان بود (یعنی 14 روایت بدون واسطه از انس نقل می نمود) ولی روایات او را (یحیی) ذکر نکرد .

ابن حبان در کتاب الثقات می گوید :

کان من عباد أهل البصرة وصالحیهم ثقة واتقانا وحفظا وسنة .

الثقات ج4، ص 300، ترجمه سلیمان بن طرخان و تهذیب التهذیب ج 4، ص 177، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی ، رقم 341 .

سلیمان التِیْمی از عابدین و صالحین بصره بود او فردی مورد وثوق و دقیق و متقن بود و از حفاظ حدیث و از کسانی بود که بسیار به سنت اهمیت می داد .

عبدالله بن عون :

برخی اشکال کرده‌اند که روایت در این جا مقطوع است ؛ چرا که وی از صحابه روایتی نقل نکرده است ؛ در حالی که صفدی ،‌از علمای بزرگ اهل سنت در مورد ابن عون می گوید :

کان یمکنه السماع من طائفةٍ من الصحابة .

الوافی بالوفیات ج 17، ص 390، ذیل ترجمه الحافظ المُزَنی عبدالله بن عون بن أرطبان أبوعون المزنی ، رقم 320.

حتی روایاتی وجود دارد که حکایت از صحابی بودن این شخص دارد ؛ چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبری نقل می کند :

أخبرنا بکار بن محمد قال : کان بن عون یتمنى أن یرى النبی ، صلى الله علیه وسلم ، فلم یره إلا قبل وفاته بیسیر فسر بذلک سرورا شدیدا ...

الطبقات الکبری ج7 ، ص 198، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم :‌ 3232 ، چاپ دارالکتب العلمیة (بیروت - لبنان)

ابن عون خیلی دوست داشت پیامبر اکرم صلی الله علیه (وآله) و سلم ، (بالاخره این توفیق نصیب او شد و) مدت کوتاهی قبل از وفات حضرت توانست حضرت را ببیند و بخاطر این دیدار بسیار خوشحال بود...

حتی اگر فرض کنیم که ابن عون تابعی باشد ، باز هم ضرری به این روایت نمی زند ؛ چرا که پدر علم رجال اهل سنت ، شعبه بن حجاج در باره وی می گوید :
شک ابن عون أحب إلی من یقین غیره .

مقدمة الجرح والتعدیل: 145.

شک ابن عون برای من از یقین دیگران بهتر و قابل قبول تر است .

و علی بن مدینی از علمای بزرگ رجال اهل سنت می گوید :

قال علی بن المدینی: جمع لابن عون من الاسناد ما لم یجمع لاحد من أصحابه. سمع بالمدینة من القاسم وسالم، وبالبصرة من الحسن وابن سیرین، وبالکوفة من الشعبی وإبراهیم، وبمکة من عطاء ومجاهد، وبالشام من رجاء بن حیوة ومکحول.

به قدری روایات مسند نزد ابن عون وجود دارد که نزد هیچ کدام از اصحابش وجود ندارد . اساتید او در مدینه قاسم و سالم ، در بصره حسن (بصری) و ابن سیرین ، در کوفه ( عامر) شعبی و ابراهیم ، در مکه عطاء و مجاهد ، و در شام رجاء بن حیوة و مکحول بودند .

و نیز مزی در تهذیب اکمال می‌نویسد :

قال علی: وهذا قبل أن یحدث ابن عون، ولو کان ابن عون قد حدث ما قدم علیه عندی أحدا.

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 397 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

قبل از اینکه ابن عون بر کرسی تدریس حدیث بنشیند علی بن مدینی می گفت : اگر ابن عون حدیث بگوید هیچ کس را بر او مقدم نمی کنم .

قال إسماعیل بن عمرو البجلی، عن سفیان الثوری: ما رأیت أربعة اجتمعوا فی مصر مثل أربعة اجتمعوا بالبصرة: أیوب، ویونس وسلیمان التیمی، وعبد الله بن عون.

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

إسماعیل بن عمرو البجلی به نقل از سفیان الثوری می گوید : من آن چهار نفری را که در مصر جمع شده اند ، ( در علم و فضل ) مانند این چهار نفری که در بصره اند ندیدم ( یعنی آن چهار نفر با اینها در فضیلت و برتری علمی قابل قیاس نیستند) .

وقال محمد بن سلام الجمحی: سمعت وهیبا یقول: دار أمر البصرة على أربعة، فذکر هؤلاء.

وقال أحمد بن عبدالله العجلی : أهل البصرة یفخرون بأربعة، فذکرهم.

معرفة الثقات ج 2 ، ص 50 ، ذیل ترجمه عبدالله بن أرطبان ، رقم 934، چاپ : المکتبة الدار- المدینة المنورة .

أحمد بن عبدالله العجلی : اهل بصره به چهار نفر افتخار می کنند ، سپس نام این چهار نفر را ذکر نمود .

وقال الاصمعی، عن شعبة: ما رأیت أحدا بالکوفة إلا وهؤلاء الاربعة أفضل منه ، فذکرهم .

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

اصمعی به نقل از شعبه می گوید : هیچ کسی را در کوفه ندیدم مگر اینکه این چهار نفر از آنها برتر بودند ، سپس نام این چهار نفر را ذکر نمود .

قال محمد بن أحمد بن البراء: قال علی بن المدینی، وذکر هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و أیوب، فقال: لیس فی القوم مثل ابن عون و أیوب .

الجرح والتعدیل: ج5 ، ص131 ، باب العین ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون البصری ، رقم : 605.

محمد بن أحمد بن البراء می گوید علی بن المدینی در حالی که در مورد هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و أیوب صحبت می کرد گفت در میان قوم ( یعنی اصحاب حدیث در نزد ما ) فردی مانند ابن عون و ایوب یافت نمی شود .

وقال أبو داود الطیالسی ، عن شعبة: ما رأیت مثل أیوب ویونس وابن عون .

الجرح والتعدیل: ج5 ، ص133، باب الالف ، ذیل ترجمه أیوب بن أبی تمیمة ، رقم : 4 ؛ الجرح والتعدیل: ج5 ، باب العین ، ص 145.

أبو داود الطیالسی به نقل از شعبة می گوید : شعبه گفت تاکنون مثل أیوب ویونس وابن عون ندیده ام .

قال حفص بن عمرو الربالی ، عن معاذ بن معاذ: سمعت هشام بن حسان یقول: حدثنی من لم تر عینای مثله - فقلت فی نفسی: الیوم یستبین فضل الحسن وابن

سیرین - قال: فأشار بیده إلى ابن عون وهو جالس.

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

حفص بن عمرو الربالی به نقل از معاذ بن معاذ می گوید : از هشام بن حسان شنیدم که می گفت : از کسی حدیث شنیدم که چشمانم تاکنون مثل او را ( در علم وفضیلت ) ندیده بود ، پیش خود گفتم امروز فضائل حسن بصری و ابن سیرین با این سخن آشکار شد ، ( که ناگهان) هشام بن حسان با دستش به ابن عون که در مجلس حاضر بود اشاره نمود

قال الربالی: فذکرته للخلیل بن شیبان ، فقال: سمعت عمر بن حبیب یقول: سمعت عثمان البتی یقول: ما رأت عینای مثل ابن عون.

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

ربالی گوید : این حرف را برای خلیل بن شیبان نقل کردم ، او نیز گفت از عمر بن حبیب شنیدم می گفت عثمان البتی می گفت : چشمانم ( در فضیلت و برتری) فردی مثل ابن عون ندیده است.

قال نعیم بن حماد، عن ابن المبارک: ما رأیت أحد ذکر لی قبل أن ألقاه ثم لقیته، إلا وهو على دون ما ذکر لی إلا حیوة، وابن عون، وسفیان، فأما ابن عون: فلوددت أنی لزمته حتى أموت أو یموت .

تهذیب الکمال ج 15 ، ص 400 ، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.

نعیم بن حماد ازعبدالله بن مبارک نقل می کند : حالات هر کسی را که برایم نقل نمودند بعد از ملاقات با او دریافتم آنقدر هم که می گفتند اهل فضل نبود ، غیر از حیوة وابن عون، وسفیان ،اما ابن عون : ( آنقدر با فضیلت است که ) من دوست دارم آنقدر شاگرد او باشم تا اینکه یا من از دنیا بروم یا او .

 قال ابن المبارک: ما رأیت أحدا أفضل من ابن عون .

تاریخ البخاری الکبیر: ج5 ، ص 163 ، ذیل ترجمة عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 512.

عبدالله ابن مبارک می گوید : احدی را افضل از ابن عون ندیدم .

ابن حبان می‌گوید :

من سادات أهل زمانه عبادة وفضلا وورعا ونسکا وصلابة فی السنة، وشدة على أهل البدع

الثقات: ج7 ، ص3.

(ابن عون) درمیان اهل زمانش از جهت عبادت و فضیلت و دوری از شبهات و سیره و روش و تقیدش به سنت نبوی و مقابله با بدعت گزاران از بزرگان بود (و دارای مقامی بس رفیع بود) .

در نتیجه ، همان طوری که ذکر شد ، اولاً برخی از علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که وی صحابی بوده و در آخرین روزهای عمر نبی مکرم اسلام وی را ملاقات کرده است در نتیجه در حادثه حمله به خانه صدیقه شهیده حضور داشته است و شاهد ماجرا بوده است ؛ ثانیاً : بر فرض این که روایت منقطع و از گفته‌های خود ابن عون باشد ، بازهم برای اثبات ادعای ما کفایت می‌کند ؛ زیرا اعتراف شخصی مثل ابن عون که شک او در نزد علمای اهل سنت همانند یقین است و ... ، خود بهترین دلیل برای ما است .

بخش اول مقاله اثبات هجوم به خانه وحی در کیب اهل سنت

منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج) و سایت masaf.ir


  • سید حبیب رضایی

اسناد هجوم به خانه وحی- بخش اول

سید حبیب رضایی | پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۲۲ ب.ظ


اثبات هجوم به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها از منابع اهل سنت


بسم الله الرحمن الرحیم

روایات بسیاری در کتاب‌های اهل تسنن وجود دارد که ثابت می‌کند ، خلیفه اول به همراه عده‌ای از دشمنان اهل بیت ، به خانه وحی همجوم برده و آن جا را به آتش کشیده‌اند ؛ در حالی که فاطمه زهرا سلام الله علیها به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بوده‌اند .

ما در این جا به چند روایت به نقل از علمای اهل سنت اشاره کرده و فقط چهار روایت ‌: ابن أبی شیبه ، بلاذری ، طبری و روایت پشیمانی ابوبکر در آخرین روزهای زندگیش را از نظر سندی بررسی می‌کنیم .

1 . امام جوینی (730هـ) :

از آن جایی که روایت جوینی اهمیت بیشتری داشت و نیز تصریح به مقتوله بودن صدیقه طاهره دارد ، ما نخست این روایت را نقل و بقیه روایات را بر طبق سال وفات صاحب کتاب ، می‌آوریم .

جوینی « استاد ذهبی » از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این گونه روایت می کند :

روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علی بر او وارد شد ، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد ، اشک آلود شد ، سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پیامبر گریست . در پی آن دو ، فاطمه و علی علیهما السلام بر پیامبر وارد شدند ، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد ، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه را پرسیدند ، فرمود :

وَ أَنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا [وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة .

فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین‏ .

فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35 .

زمانی که فاطمه را دیدم ، به یاد صحنه‌ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد ، گویا می‌بینم ذلت وارد خانۀ او شده ،‌ حرمتش پایمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالی که پیوسته فریاد می‌زند : وا محمداه ! ؛ ولی کسی به او پاسخ نمی‌دهد ،‌ کمک می خواهد ؛ اما کسی به فریادش نمی‌رسد .

او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می‌شود ؛ و در حالی بر من وارد می‌شود که محزون ، گرفتار و غمگین و شهید شده است .

و من در اینجا می‌گویم : خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده ، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده ، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند .

ذهبی در شرح حال امام الحرمین جوینی می گوید:

وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینى ... وکان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء حسن القراءة ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا .

تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .

از امام روایت کننده و حدیث گوی یگانه کامل فخر اسلام و صدر دین ابراهیم بن محمد بن الموید بن حمویه الخراسانی الجوینی روایت شنیدم ( درس گرفتم ) ... و وی بسیار به روایات و بدست آوردن کتب حدیثی اهمیت می داد خوش صدا و خوش سیما بود و شخص با هیبت و دین دار و صالحی بود .

2. ابن أبی شیبه (239هـ) :

وی که از استاتید محمد بن اسماعیل بخاری بوده ، در کتاب المصنف می‌گوید :

أنه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله ( ص ) کان علی والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فیشاورونها ویرتجعون فی أمرهم ، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیک ، وما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، وأیم الله ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه ... .

المصنف ، ج8 ، ص 572 .

هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند ، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .

این جمله را گفت و بیرون رفت ، وقتى على (علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پیامبربه على (علیهم السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد !

ابن أبی شیه سند روایت را این گونه نقل می‌کند :

حدثنا محمد بن بشر نا عبید الله بن عمر حدثنا زید بن أسلم عن أبیه أسلم

بررسی سند روایت :

محمد بن بشر :

مزی در تهذیب الکمال در باره وی می‌گوید :

قال عثمان بن سعید الدارمى ، عن یحیى بن معین : ثقة .

و قال أبو عبید الآجرى : سألت أبا داود عن سماع محمد بن بشر من سعید بن أبى عروبة فقال : هو أحفظ من کان بالکوفة .

تهذیب الکمال ، ج24 ، ص533 .

ابو عبید گوید : از داود سؤال کردم از روایت محمد بن بشیر از سعید بن أبی عروبه ، گفت : او از نظر حفظ از تمامی کوفیان برتر بوده است .

و ابن حجر در تهذیب التهذیب می‌نویسد :

و کان ثقة ، کثیر الحدیث .

و قال النسائى ، و ابن قانع : ثقة .

و قال ابن شاهین فى " الثقات " : قال عثمان بن أبى شیبة : محمد بن بشر ثقة ثبت .

تهذیب التهذیب ، ج9 ، ص 74 .

عبید الله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب :

مزی در تهذیب الکمال در باره وی می‌نویسد :

و قال أبو حاتم : سألت أحمد بن حنبل عن مالک ، و عبید الله بن عمر ، و أیوب أیهم أثبت فى نافع ؟ فقال : عبید الله أثبتهم وأحفظهم وأکثرهم روایة .

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : قال یحیى بن معین : عبید الله بن عمر من الثقات .

و قال أبو زرعة ، و أبو حاتم : ثقة .

و قال النسائى : ثقة ثبت .

و قال أبو بکر بن منجویه : کان من سادات أهل المدینة و أشراف قریش فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا .

تهذیب الکلمال ، ج19 ، ص127 .

و ابن حجر در تهذیب التهذیب می‌نویسد :

قال ابن منجویه : کان من سادات أهل المدینة و أشراف قریش : فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا . )

و قال أحمد بن صالح : ثقة ثبت مأمون ، لیس أحد أثبت فى حدیث نافع منه .

تهذیب التهذیب ، ج7 ، ص 40 .

زید بن أسلم القرشى العدوى :

وی از روات ، بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است ؛ از این رو در وثاقت این شخص ، هیچ تردیدی وجود ندارد .

مزی در تهذیب الکمال در باره وی می‌نویسد :

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبیه ، و أبو زرعة ، و أبو حاتم ، و محمد بن سعد ، و النسائى ، و ابن خراش : ثقة .

و قال یعقوب بن شیبة : ثقة من أهل الفقه والعلم ، و کان عالما بتفسیر القرآن ، له کتاب فیه تفسیر القرآن .

تهذیب الکمال ، ج10 ، ص17 .

أسلم القرشى العدوى ، أبو خالد و یقال أبو زید ، المدنى ، مولى عمر بن الخطاب :

وی نیز از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح ا هل سنت و از صحابه است و از آن‌جایی که تمامی صحابه از دیدگاه اهل سنت ، عادل هستند ، در وثاقت وی نمی توانند تردید کنند .

مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد :

أدرک زمان النبى صلى الله علیه وسلم .

و قال العجلى : مدینى ثقة من کبار التابعین . و قال أبو زرعة : ثقة .

تهذیب الکمال ،‌ ج2 ، ص530 .

در نتیجه سند این روایت صحیح است .

منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج) و سایت مصاف masaf.ir

  • سید حبیب رضایی

متن کامل و ترجمه خطبه فدکیه حضرت زهرا(سلام الله علیها)

سید حبیب رضایی | پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ب.ظ



در روایات آمده است هنگامى که خبر غصب فدک به حضرت صدیقه کبری رسید، لباس به تن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، به مسجد پیامبر (صلوات الله علیه و آله) در آمد.

سپس لحظه‏ اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آن گاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:

حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.

وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.

اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

و گواهى می دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز می باشند.

موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‌اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بی‌‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده‌‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.

و گواهى می دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکی‌ها به سر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏‌اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.

فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

ثم التفت الى اهل المجلس و قالت: فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.

بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.

فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ.

وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ.

اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ

او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‌اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّت‌ها را دید که در آئین‌هاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتش‌هاى افروخته معتکف شده و بت‏‌هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.

پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکى‏‌هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده‏‌ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى که خداوند او را به سوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده‏‌اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد.

آن گاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:

شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امین‌هاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّت‌هایید، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیمانده‏‌اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّت‌هاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه‏‌گر می‌‏باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏‌گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مى‏‌توان به حجّت‌هاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهی‌هاى جلوه‏‌گرش و برهان‌هاى کافیش و فضائل پسندیده‏‌اش، و رخصت‌هاى بخشیده شده‏‌اش و قوانین واجبش دست یافت.

پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالت‏‌ورزى را براى التیام قلب‌ها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملت‌ها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.

وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.

ثم قالت: اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.

و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خون‌ها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کم‏‌فروشى مقرر فرمود.

و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه‏‌پرستى خالص شوند.

پس آن گونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى‏‌ترسند. آنگاه فرمود: اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز می‌گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنج‌هاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.

پس اگر او را بشناسید می‌دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.

رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره‏‌گیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بت‌ها را نابود ساخته، و سر کینه‏‌توزان را مى‌‏شکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.

حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ. وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِی‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ. کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی‏ءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

تا آن گاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطان‌ها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏‌هاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهان‌هاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.

و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏‌اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتش‏زن‌ه‏اى بودید که بلافاصله خاموش مى‌‏گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مى‏‌نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏‌کردید، خوار و مطرود بودید، مى‌‏ترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگ‌هاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتی‌ها کشیدید.

هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمى‌‏کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمى‌‏کرد، باز نمى‏‌گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏‌کننده نمى‏‌هراسید. و این در هنگامه‏‌اى بود که شما در آسایش زندگى مى‏‌کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى‌‏بردید تا ناراحتى‌‏ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مى‌‏کردید، و به هنگام نبرد فرار می نمودید.

فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.

هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ.فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ.

و آن گاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه‏‌گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏‌هایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى‌‏گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آماده‌اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مى‌‏دهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید.

این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مى‌‏هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏‌اید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.

این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مى‌‏آوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بى‌‏رغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مى‌‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ.اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ». (5)

وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.

فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.

ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:

آن گاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش‏گیره‏ ها را افروخته‌‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏‌ور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان می‌خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏‌ها و درختان کمین گرفته و راه مى‌‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.

و شما اکنون گمان می‌برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمی دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.

اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم. امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمی‌گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‌‏کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‌‏فرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران».

و شما گمان مى‌‏برید که مرا بهره‌‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه‌‏اى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می‌گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمی‌برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمی‌دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.

چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعده‏‌گاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند، و پشیمانى به شما سودى نمی‌رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل می‌شود. آن گاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:

یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ

فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (6)

ایهاً بَنی‏قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.

قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟ بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ.اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:

اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏ انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمی‌فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ می‌شود»، چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن می‌کوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم می باشد.

آیا می‌گوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بی‌فروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوه‌ها از جاى فروریخت، حرمت‌ها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.

به خدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیم‏تر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمی رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانه‏‌هایتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏‌تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‌‏خوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند می فرماید: محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى‌‏گردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانى نمی‌رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».

اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا می‌بینید و سخن مرا می شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره‏ اید، و داراى ابزار و قوه‏ اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما می رسد ولى جواب نمی‌دهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمی رسید، در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف می باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهل‏بیت برگزیده شدید!

با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدت‌ها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره‏ هاى شرک‏ آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.

واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.

آگاه باشید مى‌‏بینم که به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏‌اید، با راحت‌‏طلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیده‏‌اید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بى‌‏نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بى‏‌وفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینه‏‌ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏‌دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‌‏ور خدا که بر قلبها احاطه مى‌‏یابد متصل است. آنچه مى‌‏کنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مى‌‏دانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مى‏‌کنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى‌‏بریم.

آنگاه ابوبکر پاسخ داد:

یا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.

فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ.

وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».

اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نم‌‏دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن می‌‏شمرند.

پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و به سوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید.

و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده‏‌ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى‌‏گوید، و خدا را گواه مى‏‌گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‌‏گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مى‌‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‌‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.»

وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).

فقالت:

سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».

و ما آنچه را که مى‏‌خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‌‏شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه‌‏ات فرونهاده نمى‌‏گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آیا مى‌‏پسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:

پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى‌‏گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‌‏نمود، آیا مى‏‌خواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دام‌هائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مى‏‌اندازد، و مى‌‏فرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‌‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد».

بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.

فقال أبوبکر:

صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.

فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت:

مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،

و خداوند در سهمیه‏‌هائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهره‏‌هائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانه‏‌هاى اهل باطل، و گمان‌ها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره‌‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏‌کنید یاور ماست.

ابوبکر گفت:

خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى‌‏باشد و راست مى‏‌گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمى‌‏کنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشته‏‌ام، و اینان همگى گواه و شاهدند.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:

اى مسلمانان! که براى شنیدن حرف‌هاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده می‌گیرید، آیا در قرآن نمى‌‏اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوش‌ها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، به خدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پرده‏ها کنار رود و زیان‌هاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى‌‏کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.

وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.

ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت:

قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ

اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ

اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ

وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْکُتُبُ

سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود:

بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى‌‏کرد.

ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.

هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.

مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه‏‌ها را آشکار کردند.

بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد.

تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى‏گردید.

وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ

فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ

ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه‏السلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین علیهماالسلام:

یَابْنَ اَبی‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ.

هذا اِبْنُ اَبی‏قُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.

اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.

جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد.

اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیه‏‌السلام در انتظار او به سر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیه‏السلام فرمود:

اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده‏‌نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته‌‏اى، شاه‏پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى‌‏قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه‏‌توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم‏‌پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.

آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه‌‏نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى‏‌کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده‏‌اى، گوینده‏‌ا‌ى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى‌‏گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى‏‌گویم خداوندا عذر مى‌‏خواهم، و یارى و کمک از جانب توست.

وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.

فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام:

لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.

از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى‌‏خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.

حضرت على علیه‏‌السلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى‌‏کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه سکوت کرد . . .

منبع : سایت مصاف masaf.ir

  • سید حبیب رضایی

امام خمینی و جریان ملی‌گرایی

سید حبیب رضایی | پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۵۳ ب.ظ





بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دیدگاه هایی در بین اقشار جامعه رواج پیدا کرد که می‌توانست مسیر انقلاب را به کلی تغییر دهد؛ از جمله آن رویکرها می‌توان به ملی‌گرایی(Nationalism) اشاره کرد. این تعلق ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل‌دهنده ملت (نژاد، زبان، سنت‌ها و عادت‌ها، ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغه‌آمیز از آن‌ها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملت‌هامی‌شود.

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو_ محسن زیار_ در این نوشتار قصد داریم به بررسی دیدگاه امام خمینی (ره) در خصوص رویکرد ملی‌گرایی (Nationalism) بپردازیم.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دیدگاه هایی در بین اقشار جامعه رواج پیدا کرد که می‌توانست مسیر انقلاب را به کلی تغییر دهد؛ از جمله آن رویکرها می‌توان به ملی‌گرایی(Nationalism) اشاره کرد. همانطور که می‌دانید، ملی‌گرایی(Nationalism) نوعی تعلق ملی به کشور است. این تعلق ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل‌دهنده ملت (نژاد، زبان، سنت‌ها و عادت‌ها، ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغه‌آمیز از آن‌ها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملت‌هامی‌شود.

 

با التفات به سخنان و مبانی فکری امام خمینی (ره) درمی‌یابیم که نظر ایشان با این رویکرد متفاوت است. آرمان نهایی امام خمینی(ره) درباره رابطه و مناسبات انسانی، رسیدن به امت واحد اسلامی است.

 

تفکر امام خمینی (ره) از آغاز نهضت اسلامی مبتنی بر اندیشه وحدت اسلامی و نگرش امت مدارانه به مسائل جهان اسلام بوده است. ایشان مصالح اسلام و مسلمانان را همواره در کنار مصالح و منافع ملی قرار داده و رفع مشکلات از جامعه مسلمانان را یک اصل مسلم می‌شمردند.

 

نگرش امام به قومیت، ملیت و اندیشه فراملی از ظرافت خاصی برخوردار است، ایشان تا هنگامی به قومیت، حب وطن و احساسات پاک ملی گرایانه ارج می نهد که در قالب یک ایدئولوژی در برابر اسلام قرار نگرفته باشد.[1] امام خمینی (ره) معتقدند تعالیم اسلام ضد نژاد پرستی است؛ در همین باب می‌فرمایند: «اسلام آمده است که بگوید همه نژادها با هم اند، هیچ کدام بر هیچ کدام تفوق ندارند، نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترک بر هیچ یک از اینها و نه هیچ نژادی بر دیگری و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید، هیچ کدام بر دیگری فضلیت ندارند. فضیلت با تقوا است، فضیلت با تعهد است.»[2]

 

ایشان در یکی دیگر از بیانات خود می‌فرمایند که اسلام برای رفع تبعیض ها آمده است و برای هیچ گروهی ویژگی خاص قرار نداده است:«اسلام بزرگ تمام تبعیض ها را محکوم نموده و برای هیچ گروهی ویژگی خاصی قرار نداده، و تقوا و تعهد به اسلام، تنها کرامت انسان‌ها است و در پناه اسلام و جمهوری اسلامی حق اداره امور داخلی و محلی و رفع هرگونه تبعیض فرهنگی و اقتصادی و سیاسی متعلق به تمام قشرهای ملت است.»[3]

 

بنابر این، برتری قومی و نژادی، -که یکی از دلایل مهم ایجاد تفرقه و جنگ های خونین است- از نظر امام خمینی مردود است؛ زیرا این مسئله مخالف صلح بوده و امری است که اساس دعوت پیامبران را برهم می‌زند: «آن چیزی که آنها اصرار دارند این است که ما با هم مجتمع نشویم، ما با هم برادر نباشیم، مسلمان ها در هر کجا که هستند با اشکال مختلفه (باشند)، یک شکل آن ملی گرایی، آن می گوید ملت فارس، آن می گوید ملت عرب، آن می گوید ملت ترک، این ملی گرایی که به این معنا است که هر کشوری، هر زبانی بخواهد مقابل کشور دیگر و زبان دیگر بایستد، این امری است که اساس دعوت پیامبران را به هم می‌زند.»[4]

 

بنابر این امام خمینی ناسیونالیسم منفی را که در صدد برتری قومی، زبانی، نژادی و... است نمی پذیرد. این تفکر باعث تفرقه بین ملت ها گشته و مخالف تعالیم دینی است. ایشان در سخنرانی دیگری، وحدت مسلمانان را ضامن پیشرفت می‌داند و ملی‌گرایی را اساس بدبختی آنان شمرده و از ابزار سلطه استعمارگران می‌داند: «ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است برای این است که این ملی گرایی، ملت ایران را در مقابل سایر ملت های مسلمین قرار می دهد ... اینها نقشه هایی است که مستعمرین کشیده اند که مسلمین با هم مجتمع نباشند.»[5]

 

امام خمینی ملیت را در صورتی می پذیرد که در سایه تعالیم اسلام باشد؛ بر همین اساس ایشان دفاع از میهن را از واجبات می داند و همواره بر حفظ و یک پارچگی آن تأکید می کردند:«ما ملت را و فداکاری در راه میهن را در سایه اسلام می‌پذیریم. ما ملیت را در سایه تعالیم اسلام قبول داریم و ملت، ملت ایران است، برای ملت ایران هم، همه جور فداکاری می‌کنیم، اما در سایه اسلام، نه اینکه همه اش ملیت و همه اش گبریت. ملیت، حدودش حدود اسلام است، و اسلام هم تأیید می کند او را، ممالک اسلامی را باید حفظ کرد، دفاع از ممالک اسلامی جزء واجبات است،لکن نه اینکه ما اسلامش را کنار بگذاریم و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و (پان ایرانیسم).»[6]

 

همچنین اگر ملت گرایی را به معنای حب وطن نیز در نظر بگیریم و ناسیونالیست را کسی بدانیم که دوستدار وطن و سرزمین خود است و سایرین را انسان و همنوع خود می داند نه غیر انسان و غیر همنوع، در این صورت نیز مورد تأیید امام خمینی (ره) است: «حب وطن، حب اهل وطن و حفظ و حدود کشور مسأله ای است که در آن حرفی نیست.»[7] به علاوه امام خمینی (ره) با ملی گرایی به معنای استقلال طلبی مردم یک سرزمین برای مقابله با قدرت های استعماری و مستکبران بی گانه، نیز مخالفت نیست. اما ناسیونالیسم غربی که منشأ نژادپرستی دارد و ثمره ای جز تضییع حقوق انسان ها و دفاع از گروه خاصی را نداشته به شدت از سوی امام خمینی(ره) طرد و نفی شده است.

 

پس آنچه که از سخنان امام خمینی(ره) برمی‌آید آن است که اسلام، مسلمین را امت واحده می‌داند و تمام مسلمانان را فارغ از ملیت، قومیت، نژاد با هم برابر و عضو یک جامعه می‌داند. البته به افراد غیر مسلمان نیز توجه می‌کند و برای آنان احترام قائل است.

 

امید است که با پیش رو قرار دادن این نظرات، تمامی تلاش خود را در جهت برپایی حکومت اسلامی و اتحاد امت واحده اسلامی به خرج دهیم تا مقدمات ظهور حضرت صاحب‌الامر(عج) را مهیا نماییم.

 

 

[1] تبیان، قومیت، ملیت و اندیشه فراملی از دیدگاه امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385

[2] همان، ج 13، ص 88، سخنرانی درجمع اعضای کنگره آزادی قدس 18/5/59

[3] صحیفه امام، ج 11، ص 56 پیام به خواهران و برادران کرد 26/8/58.

[4] همان، ج 15، ص471، سخنرانی در جمع اقشار مردم به مناسبت هفته وحدت 20/10/60

[5] همان، ج13، ص88، سخنرانی در جمع اعضای کنگره آزادی قدس 18/5/59

[6] همان، ج10، ص 123-124، سخنرانی در جمع هیئت فاطمیون،4/7/58

[7] همان، ج 13، ص209


منبع : خبرگزاری دانشجو

  • سید حبیب رضایی

دانلود سخنرانی استاد رائفی پور حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)

سید حبیب رضایی | پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۰۵ ق.ظ
  • سید حبیب رضایی

تصاویر زیبا از حرم امام حسین

سید حبیب رضایی | چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۴۴ ب.ظ


یا امام حسین، باتوبودن افتخاره      ارباب بی تو بودن ننگ و خواره

Imam Hussain


karbela


karbela


Ashura and Imam Hussein6



Ashura and Imam Hussein1



  • سید حبیب رضایی

Twelfth Imam

سید حبیب رضایی | يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ق.ظ


مهدی فاطمه


emam mahdi

  • سید حبیب رضایی

شناخت یوسف زهرا از یوسف قرآن

سید حبیب رضایی | شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ



یوسف نبی برای سرزمین مصر فرشته نجات شد؛ ولی یوسف زهرا برای همه عالمیان فرشته نجات از اضطراب‌ها، بی عدالتی‌ها، فقر و بی چارگی‌ها خواهد بود.

چکیده

بین یوسف زهرا علیها السلام با یوسف نبی علیه السلام شباهت‌های فراوانی درجمال صورت و حسن سیرت (مانند عصمت، صداقت، قدرت، مکانت، صبر و تقوای الهی و مدیریت) و فراز و نشیب‌های زندگی (مانند غیبت، تنهایی،غربت، ناشناخته‌بودن در برهه‌ای از زندگی میان مردم، دستگیری از محرومان و شفابخشی بیماران و نابینایان، ایجاد حکومتی پر از رحمت عدالت؛ گرچه تمایزی نیز دارند، وگسترش عدالت وگستراندن سفره رحمت وجود دارد. در این مقاله به پاره‌ای از این شباهت‌ها و تمایزات اشاره می‌شود.

  • سید حبیب رضایی